جلسه سوم
یاد خدا عامل نشاط قلب
بسماللهالرحمنالرحیم
«فَاِنّی اوُصیک بِتَقْوَی اللّهِ اَی بُنَی وَ لُزُومِ اَمْرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلْبِک بِذِکرِهِ وَ الاِْعْتِصامِ بِحَبْلِهِ. وَ اَی سَبَبٍ اَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَینَک وَ بَینَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ؟»
«اَحْی قَلْبَک بِالْمَوْعِظَةِ، وَ اَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، و قَوِّهِ بالیقینِ، وَ نَوِّرهُ بِالْحِکمَةِ، وَ ذَلِّلْهُ بِذِکرِ الْمَوْتِ، و قَرِّرْهُ بِالْفَناءِ.»
ای فرزند عزیزم! تو را توصیه می کنم به تقوای الهی و پیروی از فرمان او، و اینکه قلب خود را با یاد خدا آباد نگهداری، و به ریسمان اطاعتش چنگ زنی، راستی کدام رشتهای را استوارتر از رشته بین خود و خدا سراغ داری که آن را بگیری؟ قلبت را با موعظه زنده نگهدار، و با پارسایی بمیران، با یقین نیرویش بخش، و با حکمت روشنش گردان، با یاد مرگ خوارش کن و به اقرار به فنا شدنش وادار ساز.
در ابتداء، باز هم تأکید میکنم که چشم امام معصوم علیهمالسلام چشم امروز و دیروز نیست؛ چشم ناموس هستی است؛ کل حیات در همه ابعادش و در همه زمانها برای امام معصوم علیهمالسلام روشن است. واضح است که اگر مهندسی طبق یک برنامه، ساختمانی را طراحی کند و آن را بسازد یک دید درست نسبت به همه ابعاد آن ساختمان دارد و به هیچ وجه، قابل مقایسه با کسی نیست که ساختمان را فقط میبیند و چون از قسمتهایی از آن ساختمان بیش از حد، خوشش آمده تحلیلی هم مطابق نگرش تک بعدی خودش ارائه میدهد. این است که انسان در مواجهه با کلام معصوم علیهمالسلام باید متوجه باشد که چه کسی او را مورد خطاب قرار داده. این نکته را عرض می کنم تا توجه داشته باشید که سخنان معصوم علیهمالسلام همه حقیقت است و جایگزینی برای این سخنان نداریم؛ حال با توجه به این اصل، إنشاءاللّه بتوانیم بر اساس آنها به درستی زندگی کنیم.
جایگاه تقوی
حضرت فرمودند: «فَاِنّی اوُصیک بِتَقْوَی اللّهِ اَی بُنَی و لُزُومِ اَمْرِهِ»: ای پسرم! من تو را به تقوا، سفارش میکنم. عنان هوس را بگیر و از خدا بترس، که رها شدن از دنیا و راحتی در آن به تقوا است.
در اینجا دو موضوع مطرح می شود: آیا ما تقوا را می شناسیم یا نه؟ و اگر می شناسیم آیا جایگاه آن را هم می دانیم؟ به بیان دیگر، آیا می دانیم که تأثیر تقوا در کلّ حیات چیست؟ به عنوان مثال، بسیاری از ما راستگویی را خوب می دانیم دروغ هم نمیگوییم، امّا همه ما نمیدانیم که راست گفتن، رمز حیات صحیح نیز هست. روزه میگیریم و معنی تقوا را میدانیم اما جای روزه و تقوا را در زندگی خودمان ممکن است ندانیم، به همین علت هم در دریافت حقایق روزه، دچار ضعف می شویم. کسی که راست می گوید تا آبرویش نرود فرق دارد با کسی که راست می گوید چون می داند راست گفتن باعث تبدیل شدن انسانیت مادون او به انسانیت اعلا است. هر دو راست گفتهاند اما راست گفتن اولی از ترس مردم است و راست گفتن دومی از پایگاه تقوا. «راسل» جمله مشهوری دارد، می گوید: «من گوساله همسایه را نمی دزدم چون گاو مرا میدزدد». دزدی نکردن با این دیدگاه بسیار متفاوت است با دزدی نکردن با این دیدگاه که «من چون می خواهم آدم وارستهای باشم و بر فراز دنیا حرکت کنم، زیر فرمان حق می روم و در زیر فرمان حق، دزدی حرام است» در هر صورت، دو مقوله متفاوتند.
وقتی که حضرتعلیهمالسلام به پسرشان میفرمایند در کل زندگی به تقوا توصیه ات می کنم، یعنی اگر می خواهی از نابود شدن نجات یابی تقوا را در همه ابعاد حیاتت رعایت کن. کسی که چنین بصیرتی پیدا کند دیگر در برابر هوسهایش کوتاه نمیآید و به هر قیمتی که شده عنان آن را میگیرد و حریم خدا را حفظ میکند. مجال فراوان می خواهد تا درباره تقوا سخن گفته شود، بزرگان زوایایی از آن را گفتهاند که انسان حیرت می کند که چرا خدا اینقدر زیاد روی تقوا در قرآن تأکید کرده است. ما فعلاً همین قدر می گوییم که جایگاه تقوا و نقش آن حفظ حیات کلی ما از اضمحلال است، فقط باید جایگاه حقیقی آن را شناخت. لذا وقتی حضرت میفرمایند تقوای الهی پیشه کن، نظر بر آن دارند که انسان سراسر میلهای سرکش را در کنترل خود قرار دهد تا در درجه ای برتر از وجود و شعور قرار گیرد، تا مس وجود او تبدیل به زر شود و خود را به پستیها نفروشد، چنانکه مولوی میگوید:
من غلام آن که نفروشد وجود |
جز به آن سلطان با افضال وجود |
من فدای آن مس همت پرست |
که به غیر از کیمیا نارد شکست |
«فَاِنّی اوُصیک بِتَقْوَی اللّهِ اَی بُنَی و لُزُومِ اَمْرِهِ»، حضرت بعد از سفارش به تقوا میفرمایند: تو خودت را نزدیک و همراه فرمان خدا کن.
«و عِمارَةِ قَلْبِک بِذِکرِهِ»: و قلب خودت را با یاد خدا آباد کن. گاهی اوقات قلب ما مرده است و هرچه دعا میخوانیم بهرهای از آن نمیبریم. قلب با «فکر دنیا» میمیرد (این، مهمترین دلیل است). اگر بیش از حد به دنیا توجه کنیم و تمام فکر و ذکرمان، حقوق و کار و نان و پرده و قالی و شغل و... باشد، قلب میمیرد هر چقدر هم که بیشتر به فکر آنها باشیم قلب ما بیشتر نابود میشود، به طوری که بعضیها دیگر قلبی ندارند (لازم به توضیح هم نیست که منظور از قلب، محل ادراک معانی است نه آن تکه گوشتی که در قفسه سینه است.)
یکی دیگر از مواردی که باعث مرگ قلب میشود «حسد و کینه» است. به هیچ قیمتی نباید بین مسلمین کینه باشد. اگر هم احیانا کسی دید نسبت به دیگری در قلبش کینه دارد باید برودو هر طور شده آن را از بین ببرد وگرنه قلب او میمیرد. اینکه در ماه مبارک رمضان تأکید خاصی میکنند که از دیگران حلالیت بطلبید به همین دلیل است که قرار است انسان به عالم اعلی عروج کند و به بالا برود، چنین امری هم با قلب مرده امکانپذیر نیست.
«تخیلات دنیایی» هم در صورتی که در ذهن، پایدار بمانند در کشتن قلب اثر دارند. بزرگان برای رهایی از این دام راه خوبی به ما نشان دادهاند. گفتهاند هرگاه که فکر دنیایی به سراغتان آمد همان موقع یک صلوات بفرستید.
خوب است که به این امر عادت کنیم. مثلاً ممکن است کسی فرش نداشته باشد، تا اینجا مشکلی نیست اما شیطان به سراغ او میرود و فرش نداشتن او را به ذهنش میآورد تا او را از یاد خدا باز دارد، تا اینجا که شیطان به سراغ آدم میآید برای همگان یکسان است، یعنی من و شما و اولیای خدا هم ندارد. اما آنچه متفاوت است، عکسالعمل هرکس است. شخصی وقتی فرش نداشتن از طریق وسوسه شیطان به ذهنش آمد احساس بدبختی میکند، دائم به آن فکر میکند و با تصور اینکه قیمت فرش روز به روز هم گرانتر میشود خودش را ناتوانتر حس میکند. خلاصه همواره با افکار بیهوده در این موضوع خودش را مشغول میکند تا جایی که همه قلبش با این فکر، پر میشود و دیگر جایی برای دعا و راز و نیاز در قلب او باقی نمیماند. اما شخصی هم هست که وقتی شیطان، فرش نداشتن او را به ذهنش میآورد بیدار است، میفهمد که شیطان است و با خود میگوید: «ندارم که ندارم، چرا وقتم را بیهوده صرف این فکر بکنم؟» شیطان، منتظر است و بسیار هم بدجنس است، حتی گفتهاند که شیطان یک روانکاو کامل است گویا تمام زوایای روحی ما را میشناسد، از هر دری که او را بیرون کنیم از روزن دیگری به درون ما نفوذ میکند. مراقبت بسیار میطلبد تا کسی بتواند راه نفوذ شیطان را به درونش مسدود کند.
اینجا امام معصومعلیهمالسلام به ما گفتهاند هر گاه حسد، کینه، حبّ دنیا، خیال طولانی و... شیطان را به درون شما دعوت کرد، با یاد خدا قلب خودتان را آباد دارید و آنچه را که باعث مردن قلبتان می شود درمان کنید. «و عِمارَةِ قَلْبِک بِذِکرِهِ»: همان وقتی که خیالات به شما نفوذ میکند به یاد خدا بیفتید و «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» بگویید. ممکن است کسی بیکار باشد، شیطان او را با فکر بیکاری مشغول میدارد، جایی که تنهاست به سراغ او میرود و در ذهن او تلقین میکند که «تو بیکاری خرج هم که بالا است و...» همین طور او را به دنبال خود میکشاند و شخص هم به دنبال شیطان میرود، تا جایی که اضطراب بیکاری در جانِ او فرو میرود و قلبش میمیرد. کسی هم که کاری دارد و بیکار نیست به طریقی دیگر شیطان به سراغش میرود و مشغولش میدارد و قلبش را میمیراند، با قلب مرده هم که نمیتوان عبادت کرد.
راه نجات از این وضع آن است که به محض ورود فکر شیطانی در ذهن، انسان به یاد خدا افتد و با ذکر او قلبش را آباد کند. در هر صورت، شیطان انسان را رها نمیکند. دوباره و چندباره هم میآید. اما اگر انسان هوشیار باشد و همواره به یاد خدا بیفتد کمکم قلبش آباد میشود. اینکه عرض کردم ذکر صلوات هم مؤثر است از آن جهت است که ذکر پیامبرf ومعصومینh ذکر خداست، چرا که اینها مظاهر یاد خدا هستند. ذکر گفتن شرایطی دارد و ازجمله مهمترین آنها ذکر گفتن با قلب است نه با فکر. یعنی همینکه با زبان ذکر گفته میشود قلب هم با آن هماهنگ باشد، نه اینکه فقط فکرِ ذکر باشد و قلب، همراهی نکند، هروقت هم که عنان قلب از کف رفت دوباره و چندباره باید تلاش کرد تا کمکم قلب با زبان هماهنگ شود. بدیهی است که در ابتدا به قلب، فشار میآید چون ذکر برای او سنگین است. حرفهای بیهوده باعث خستگی قلب انسانهای عادی نمیشود چون حرفهای بیهوده سنگینی ندارد که بر قلب فشار آورد. اما ذکر «لا اله الا اللّه» و امثال آن برای قلب در ابتدا خیلی سنگین هستند ، سرّ آن هم این است که قلب ما به دنیا عادت کرده است . در هر صورت ذکر امر بسیار عجیبی است . اگر قلب از گفتن ذکر خسته شد اشکالی ندارد ، برای مدتی ذکر را رها میکنیم . مهم این است که بعد دوباره ادامه دهیم تا کم کم قلب زنده شود.
یکی از بهترین ذکرها ذکر «یونسی» است که بعضی از اساتید به خصوص حضرت آیهاللّهملکی تبریزی رحمهالله فرمودهاند در سجده روزانه حداقل نیم ساعت ـ یا چهارصد مرتبه (به فراخور حال) ـ آن را بگویید: «لا اله الا انت سُبْحانَک اِنّی کنْتُ مِنَ الظّالِمینَ» در هنگام گفتن این ذکر خوب است انسان خودش را به جای حضرت یونسعلیهمالسلام بگذارد. حضرت یونسعلیهمالسلام زمانی این ذکر را گفتند که در عمق دریا، در تاریکستان شکم ماهی، تک و تنها و بدون هیچ روزن امیدی اسیر بودند. آیا وضع ما از حضرت یونس بهتر است؟ قسم به امام زمان«عج» که اکنون ما از یونسعلیهمالسلام هم تنهاتریم که یونسعلیهمالسلام خدا را داشت و ما خدا را هم نداریم یا کم داریم. درست است که خدا به ما نظر دارد اما ما که مثل حضرت یونسعلیهمالسلام به او نظر نداریم. ما تنهای تنهاییم و خدا باید خودش کمک کند تا این مسئله برای ما روشن شود. در این تنهایی چه کسی یارای این را دارد که ما را نجات دهد و دستمان را بگیرد به جز خدا؟ هنگام گفتن این ذکر در سجدهایم، یعنی هیچ کس را نمیبینیم حتی خودمان را، در این حال میگوییم خدایا قبله دل ما فقط تویی: «لا اله الا انت». در روایت آمده است که اگر تمام دنیا یک طرف باشد و ذکر «لا اله الااللّه» طرف دیگر باشد «لا اله الا اللّه» از همه دنیا سنگینتر است. حالا کسی در سجده باشد و هیچ کس را نبیند بلکه هیچ بودن خودش را ببیند و «لا اِلهَ الاَّ اللّه» بگوید، با قلبش هم بگوید تکرار هم بکند، چه اتفاقی میافتد؟ انشاءاللّه به لطف امام زمان«عج» پس از مدتی قلب از گِلِ دنیا درمیآید و به جای دیگر میرود و زنده میشود و آباد میگردد. «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللّهِ فَلا تَسْکنْ فی حَرَمِ اللّهِ اِلاَّ اللّهَ»: قلب حرم خدا است پس باید ذکر خدا در آن باشد نه ذکری دیگر.
حضرت علیعلیهمالسلام اینجا فرمودند: «و عِمارَةِ قَلْبِک بِذِکرِهِ». پس از چند عبارت دیگر میفرمایند: «اَحْی قَلْبَک بِالمَوعِظَةِ»، یعنی قلب خودت را با یاد خدا آباد کن و با موعظه زندهاش نما. (موعظه به معنی تذکرات الهی است.) پس قلب با ذکر خدا آباد، و با موعظه الهی زنده میشود. از طرف دیگر میتوان گفت که قلب با ذکر دنیا خراب، و با توجه به گفت و شنودهای لغو و بیهوده میمیرد.
ماه رمضان فرصت بسیار خوبی است برای زنده کردن و آباد نمودن قلب. اگر قلب کسی به راه افتد. همواره در حال ذکر است. حتی وقتی که زبان چنین فردی در حال گفتگوی روزمرّه است قلب او در مقامی برتر مشغول ذکر است. مثل وقتی که کسی شعری را چند بار میخواند و بعد با اینکه توجهش جای دیگر است ناخودآگاه آن شعر را با خود زمزمه میکند. اگر هنوز به این مقام نرسیدهاید اصلاً مأیوس نشوید، مطمئن باشید که میشود به این مقام رسید. به امیرالمؤمنینعلیهمالسلام متوسّل شوید و از او بخواهید که خودش قلب شما را بگشاید. خداوند به انسانی که بیست و پنج سال برای رضای او سکوت کرده است قدرت زیادی میدهد. او را رئیس دنیایش میکند. این همه قدرتی که خداوند به حضرت زهراi داده است به خاطر مصیبتهایی است که در راه خدا تحمل فرمود. اینکه میگویند هرگاه چیزی میخواهید زیارت عاشورا بخوانید برای این است که امام حسینعلیهمالسلام همه چیزش را در راه خدا فدا کرد و خداوند هم به کسانی که در راه او مصیبت ببینند قدرت فراوانی می دهد. خداوند - خود - میفرماید: «ای بنده من اگر حرف مرا بشنوی قدرت خودم را به تو میدهم».
حضرت در ادامه می فرمایند: «وَالاِْعْتِصامِ بِحَبْلِهِ»: ای پسرم! رشته پیوند با خدا را نگهدار و محکم بگیر، نگذار این پیوند از بین برود.
«وَ اَی سَبَبٍ اوثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَینَک وَ بَینَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ؟»: و آیا ریسمانی بهتر و قابل اطمینانتر از ریسمان بین تو و خدا هست تا به آن چنگ زنی؟ ریسمانی که بین ما و خدا است بندگی و توجه به خدا است، و اگر آن را رها کنیم به هر چیز دیگر که تکیه زنیم نابود شدهایم. فقط و فقط خداست که بسیار قدرت دارد و شکستناپذیر است. حضرت میفرمایند خدا را رها نکن. اگر هم از اسباب استفاده میکنی از خدا بخواه، زیرا خود اسباب را هم خدا قرار داده است. درست است که وقتی مریض میشویم به سراغ دکتر میرویم، اما کسی که ما را شفا میدهد - واللّه- خداست. برای همین هم اگر بیش از حد به دکتر امید بندیم خدا ما را شفا نمیدهد و میگوید از همان دکتر شفایتان را بگیرید. اینکه امروزه تعداد بیماران زیاد است ناشی از همین امر است که بعضیها شفایشان را از دکتر میخواهند.
«اَحْی قَلْبَک بِالْمُوعِظةِ»: ای پسرم! قلبت را با موعظه زنده نگهدار. عزیزان، دقت کنید، یک بیماری مهمی که همه ما داریم و نباید فراموش کنیم آن است که قلب ما دچار «غفلت» میشود (نه اینکه گرفتار جهل باشد.) به همین جهت آن قدر که تکرار مفید است. تعلیم مفید نیست. تکرار حقایق است که قلب را زنده نگه میدارد و تحت تأثیر قرار میدهد. سرّ تکرار عبادات هم، این است. پس اگر کتابی خواندید یا جلسهای رفتید بررسی کنید و ببینید که آیا قلبتان برانگیخته شد و از غفلت درآمد یا خیر؟ نه اینکه بررسی کنید ببینید که آیا به اطلاعاتتان اضافه شد یا نه. شما حتما باید در جلسات دینی شرکت کنید. امتحان کنید ببینید آیا کسانی که یک سال با جلسهای مذهبی مأنوس بودهاند دارای قلبی همانند کسانی هستند که - هرچند بیدین هم نیستند- کاری با این جلسات ندارند؟ ممکن است کسی بپرسد که در این یکسال چه چیزی یاد گرفتید؟ و شما هم با اطمینان بگویید هیچ چیز تازهای فرا نگرفتم اما نگذاشتم قلبم بمیرد. اصلاً بنا نیست کسی در این دنیا چیزی یاد بگیرد، ما همه چیز را قبل از اینکه به دنیا بیاییم میدانستهایم. در قرآن آمده است که خدا ـ یعنی علیم مطلق ـ با ما روبهرو شده است: «... وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا...»[1] پس ما چیزی یاد نمیگیریم بلکه نمیگذاریم آنچه را که میدانیم از قلبمان برود. انسان باید کاری کند که قلبش به طور دائم متوجه باشد. برای این منظور راههای مختلفی هست. از جمله شرکت در جلسات مذهبی، ذکر گفتن، خواندن کتابهای اخلاقی، تلاوت قرآن و....
در میان کتابهای اخلاقی، معراج السعادة ملااحمد نراقی و جامع السعادة مهدی نراقی، کتابهای خوبی هستند. امام خمینی رحمهالله در کتاب اسرار الصلوة، سفارش کردهاند که فرمایشات ملااحمد و ملامهدی نراقی را بخوانید. کتابهای اخلاقی به خصوص آنهایی که روایات معصومینh را آوردهاند خیلی مفیدند و خوب است گهگاه مطالعه شوند. قرآن خواندن به قصد بیدار شدن قلب نیز تأثیر دارد. البته بهتر است قرآن را با آهنگ بسیار لطیف و زیبا و حزین تلاوت کرد به گونهای که گوش بشنود و قلب از دو جانب - اراده و گوش - تحت تأثیر واقع شود. در خود قرآن آمده است که آن را با ترتیل بخوانید، نه تند تند، نه خیلی با فاصله، در روایت آمده است که قرآن را به صورتی نخوانید که مانند ریگهای وسط بیابان پخش باشد. منظم و پشت سرهم و با آهنگ بخوانید تا قلبتان زنده بماند.
در اینجا این نکته را یادآوری میکنم که انسان با قلبش به قیامت میرود نه با علم و درس و فنّ و حرفه. هنگامی که انسان هول شود اطلاعاتش را از یاد میبرد، حتی بعضیها اسم خودشان را هم فراموش میکنند. این، موقعی است که در این دنیا هول شود، چه رسد به قیامت که امر جدّی و وحشتناکی است. هنگام قیامت فقط عقاید انسان با او میماند و درسها و اطلاعات از یاد او میرود. پس روشن است که زنده بودن قلب و آباد بودنش اهمیت بسیاری دارد و اساسیترین چیزی که باعث سرکشی و چموشی قلب میشود، دنیاست. اگر انسان بتواند پدیدههای خدا را به درستی بنگرد به راحتی میتواند با این سرکشی و چموشی مبارزه کند؛ وقتی شخصی با یک مار در اتاقی روبهرو میشود. هم میتواند به او نگاه کند و او را بپذیرد و هم میتواند رویش را برگرداند و فریاد بزند و به عبارت دیگر بدون اینکه مار او را بگزد گزیده شود. مرگ یکی از پدیدههای بسیار زیبای خداست که انسان میتواند آن را در همین زندگی دنیاییاش ببیند به شرط اینکه آن را بپذیرد.
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست |
ره اگر نزدیکتر داری بگوی |
مرگ نزدیکترین راه رسیدن به خداست. ما همین حالا هم می توانیم آن را ببینیم اگر خود را از پیش ساختههای ذهنیمان رها کنیم. مرگ هست و ما با برداشتن یک قدم در پشت دنیا به آن میرسیم. اگر بتوانیم مرگ را ببینیم دیگر از آن نمیترسیم و قلبمان هم دیگر چموشی و سرکشی نمیکند. کسی که از مرگ میترسد از دنیا میترسد. امام معصومعلیهمالسلام با بصیرتی که دارد، به ما هشدار میدهد تا به چنین فلاکتی دچار نشویم. میفرمایند: پسرم! مرگ را ببین! وقتی که ما مرگ را دیدیم با شنیدن اینکه حقوقمان دو برابر شده شادی بیاندازه نمیکنیم، چون برایمان چندان مهم نمیشود، چه پاداشمان بدهند چه ندهند، در هر دو صورت از حال طبیعی خودمان خارج نمیشویم. اگر دادند میگیریم و اگر ندادند ناراحت نمیشویم. خلاصه، فوق دنیا زندگی میکنیم. خیلی زیباست که انسان به جایی برسد که دنیا زیر پای او باشد.
در روایات آمده است که وقتی میخواهید بخوابید تصورتان این باشد که میمیرید و اگر فردا صبح بیدار شدید، خدا را شکر کنید، فردا شب دوباره با همین تصور بخوابید. نمیدانم اگر بمیریم چگونه میشویم اما میدانم اگر مرگ را درست بشناسیم راحت زندگی میکنیم. مولوی میگوید:
بمیرید، بمیرید، وزین مرگ مترسید |
کزین خاک برآیید سماوات بگیرید |
بمیرید، بمیرید، وزین نفس بِبُرّید |
که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید |
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان |
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید |
دنیا زندان است و باید بن آن را از ریشه درآورد، نه اینکه آن را ساخت و آبادان کرد، زندان را باید خراب کرد نه آباد.
این جهان زندان و ما زندانیان |
حفره کن زندان و خود را وا رهان! |
بسیار مشتاقم بحثی داشته باشیم درباره انقلاب اسلامی خودمان که آمده است تا در مقابل فرهنگ غربی (که دنیا را محکم گرفته) بایستد و پایش را روی دنیا بگذارد، در چنین حالی عدهای ایراد میگیرند و میگویند چرا این انقلاب دنیا را محکم نچسبیده است و چرا ما مثل اروپاییها زندگی نمیکنیم و... این انقلاب آمده است تا ما را از تخته بند دنیا شدن نجات دهد ولی آنها میگویند چرا به دنیا نمیپردازد، و اینکه محکم ما را به دنیا نمیچسباند عیب آن میپندارند. اصلاً اسلام آمده است تا خرابی دنیا را به ما نشان بدهد.
عدّهای می گویند این حرفها صوفیگری است و زندگی دینی با پیشرفت سازگار نیست، در روزنامهها هم مینویسند. امّا حتما متوجه هستید که این سخنان را در مورد توجه به مرگ و فانی بودن دنیا، حضرت علیعلیهمالسلام پس از جنگ صفین گفتهاند، یعنی یک شیر غرّنده میدان مبارزه این سخنان را گفته است و نمیتوان از آنها نتیجه صوفیگری و گوشهنشینی گرفت (ولی باید مواظب باشیم همه قبله جان ما دنیا نشود). اما هرچه باشد و هرچه بگویند، برای ما زندگی دینی اصل است نه پیشرفتهای دنیایی صرف، و در اندیشه دینی یکی از اصول مهم، مرگ است، و زیباترین زندگی هم زندگی با توجه به مرگ است.
«وَقَرِّرْهُ بِالْفَناءِ»: از قلبت اقرار بگیر که نابود میشوی. (چه جمله زیبایی است!) تو فنا شدن را به قلبت بفهمان و بعد زندگی کن، زندگی کردن به معنای آن است که این حیات را به آن حیات وصل کنیم. البته وقتی که میخواهیم دنیایمان را به قیامت وصل کنیم، درس هم میخوانیم، ساختمان هم میسازیم، فعالیت دنیایی هم میکنیم. اما عدهای هستند که فنا شدنشان را نادیده میگیرند و قیامت را از صفحه ذهنشان پنهان میکنند و به فعالیت دنیایی میپردازند. دنیای این افراد به چموشی و زشتی میگذرد و هنگامی هم که وقت فنایشان رسید دق میکنند.
من جوانهایی را میبینم که مرگ برایشان حل شده است و هیچ فاصلهای بین خودشان و مرگ نمیبینند. به مرگشان اقرار دارند و در عین حال مثل آتشفشان فعّالند و برای دنیایشان هم برنامه میریزند و درس هم میخوانند. اینها شعور خیلی خوبی کسب کردهاند و زندگی زیبایی دارند، من آنها را تحسین میکنم.
«اللّهُمَّ اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنیا مِنْ قُلوبِنا.»
پروردگارا قلبمان را با یاد خودت زنده بگردان و توفیق انجام ذکر و عبادت و موعظه بر ما ارزانی بدار.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»