loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 1236 دوشنبه 1393/06/03 نظرات (0)

«إجتنبوا کثيراً مِنَ الظنّ» از بسياري از گمان ها دوري کنيد.

رفتار درماني شناختي يا CBT

در اين مقام قصد نداريم به تبيين جزئيات مبحثِ «رفتار درماني شناختي» بپردازيم بلکه بيشتر قصد داريم با ذکر چند مثال، شما را با کليّت اين مبحث به قدر ضرورت آشنا کنيم.

  • CBT مخفف سه واژه cognitive behavior therapy می‌باشد.

 هميشه رفتار ما انسان‌ها مطابق هست‌هایِ واقعی شکل نمی‌گيرد بلکه در بسياری از موارد رفتار ما، مُطابق فکر و انديشه و گُمانی، قالب می‌گيرد که در سر داريم چرا که غالباً اين تفکرات ما هستند که احساساتمان را شکل می‌دهند و به تَبَعِ احساسات، رفتار ساخته می‌شود.

حال اگر کسی دارای فکري سالم باشد و در مواجهه با رُخدادها بتواند تحليلي صحيح و مثبت داشته باشد به دنبالِ آن، احساسی زيبا در خود ايجاد کرده است که آن احساس خوب، محرِّک او به سمتِ رفتاري نرمال خواهد بود.

تطبيق CBT با طرح يک مثال:

شما در مسير منزل با دوست صميمی خود، مواجه می‌شويد ولي او با بي‌اعتنایی از کنار شما می‌گذرد کسی که دارای تفکرات سازنده و کمک کننده و پوياست (=HELPFUL) با خود می‌انديشد اویی که با من خيلي صميمی‌ست چه اتفاق افتاده که متوجه حضورم نشد:

  • شايد مشکلي دارد؛
  • شايد بيمار است؛
  • شايد خسته بوده؛
  • و هزاران شايد سازنده ديگر.

در پي اين تفکر، حس نگراني در او ايجاد می‌شود لذا به دنبال فرصتي می‌گردد که جويای احوالش شود تا اگر کاري یا کمکي از دستش بر می‌آيد انجام دهد.

بر خلاف تفکر مخرِّب و مُضرّ (UNHELPFUL) که با ديدن اين صحنه، شروع به منفي‌بافي نموده و گمان خود را به سمتی، سوق مي‌دهد که او قصد اهانت به من را داشته؛ بلافاصله، در پي اين تفکر مخرّب، حسّ نفرت و طرد شدن و غيره در او فعال شده لذا رفتاري از خود، بروز می‌دهد که متناسب با گمان منفي اوست.

تصوير پروسه شکل‌گيري رفتار:

همانگونه که در تصوير بالا، مشاهده می‌کنيد عناصر و مؤلفه‌های هدايت‌کننده به يک رفتار، عبارتند از:

تفکر ← احساس رفتار

اين عناصر، نسبت به يکديگر هم‌پوشانی دارند يعني هر يک از آن‌ها عامل تقويت‌کننده براي شکل‌گيري عنصر ديگر خواهد بود. مثلاً هر چه تفکر ما نسبت به موضوع خاصی، قوی‌تر باشد حسي که در اثر آن تفکر در ما ايجاد می‌شود نيز شديدتر شده و اين احساس شديد، در نوع رفتار ما ظهور پیدا می‌کند.

يک گفتار درمان‌گر، غالباً برای معالجه بيمار، از اصلاح فکر او شروع مي‌کند تا در نهايت، رفتار او بتبع فکرش نرمال شود.

درمان از طریق مهندسی معکوس: اصلاح رفتار ← اصلاح احساس اصلاح تفکر

با این حال در برخي بيماران، درمان آن‌ها در جهت معکوس صورت مي‌گيرد مثلاً فردي که اينگونه فکر مي‌کند که همه انسان‌ها حتي همه موجودات حتي همه جمادات و بالاتر از آن کائنات، درصدد ضربه زدن به او هستند اگر در گام اوّل ديديم فکر او با گفتار و روشنگري اصلاح‌پذير نيست به ناچار مجبوريم از اصلاح رفتار شروع کرده تا کم کم فکر او نيز درمان شود به اين شکل که از او مي‌خواهيم با وجود اينکه فکر مي‌کند همه درصدد آسيب رساندن به او هستند ولي براي مدت کوتاهي مثلاً يک هفته، سعي کند بر خلاف جهت ذهنيّت خود عمل نمايد و رفتارش را مطابق رفتارِ انسان‌هايی با افکار نرمال و HelpFul تنظيم کند و براي اينکه اعتماد به نفس کافي پيدا کند به او می‌گوييم: با وجود اينکه رفتار کردن، بر خلاف جهت ذهن، کار دشواريست امّا من گمان قوي دارم تو مي‌تواني از عُهده آن بر آيی؛ مثلاً اگر دانشجويي در کلاس، سؤالي مطرح نمود و فکرت به تو اعلام داشت که آن دانشجو، درصدد تمسخر توست تو هرگز، رفتاري مطابق با گمان خويش از خود صادر نکن بلکه رفتارت را بر خلاف جهت فکرت، سامان ده و با خود بگو: با وجود اينکه من مي‌دانم او قصد تمسخر مرا دارد ولي من با روي خوش جواب سؤال او را مي‌دهم که در اين صورت چون، جوابِ خوبي، خوبيست آن دانشجو نيز با روي باز از پاسخ استاد، استقبال نموده لذا چون اين عملي است که عکس‌العمل خوب و شيريني در پي دارد لذّت آن تجربه او را وادار به تکرارِ اين رفتار می‌کند تا اینکه کم کم شاهد اصلاح فکر بيمار خواهيم بود.

مثالی دیگر:

فردي با سن و سال حدوداً 24 سال که هفت ماه پيش، ازدواج کرده بود از کدورت‌هايي که هر يک ماه يکبار در زندگي ايشان رُخ مي‌داد اظهار نگراني شديد داشت در پاسخ به او گفته شد که در ماه هفتم زندگي مشترک، تا هفته‌اي يکبار، دعوا کردن رفتاري نرمال و طبيعي مي‌باشد با اين بيان، بيمار از دل‌شورگي و نگراني در آمده و چون بعد از آن خود را جداي از ديگران نمی‌پندارد از حس بيگانه شدن با ديگران و اينکه همه در زندگي مشترک، موفق هستند و فقط من شکست‌خورده هستم رها شده لذا آرام گشته و حس خوبي پيدا مي‌کند در اين فضاي آرامش است که مي‌توان براي او الگوي رفتاري مناسبي تعربف نمود به اين شکل که از او مي‌خواهيم با همسر خود جهت مديريت هيجانات، مواردي را تعيين کنند و سپس آن‌ها را نزد خود به تصويب برسانند.

مثلاًٌ تصويب کنند که:

  • هرگاه به هر دليلي يکي قهر کرد ديگري هم بايستي قهر نمايد؛
  • براي قهر خود، سقف زماني، مشخص کنند مثلاً يک ساعت؛
  • طريقه آشتي نمودن را مشخص کنند مثلاً اگر بدور از هم هستن سر ساعت به هم پيامکي مليح و آغشته به محبت ارسال نمایند و اگر در خانه هستند مثلاً رأس ساعت مقرر، سر ميز ناهار‌خوري مقابل هم، نشسته و به هم لبخند زده و دستان خود را روي ميز به سمت هم دراز کرده و فشار دهند؛
  • حق ندارند بعد از آن، در مورد آن کدورت، مجادله کنند؛
  • موارد تنبيهي براي تخلّف از موارد مصوّب، وضع شود مثلاً اگر مرد از هر يک از موارد مصوّب فوق، تخلف نمود بايستي يک وعده شام همسرش را به رستوران ببرد و اگر خانم، تخلف نمود الزاماً همان روز، مثلاً غذاي مورد علاقه همسرش را بپزد.

تذکر:

اين روش، براي همه مؤثر نيست؛ در ضمن اگر زوج و زوجه به تنهايي مهارت انجام اين کار نداشته باشند بايستي به يک مشاور مراجعه نمايند تا اين مهارت را به آنان آموزش دهد.

با اين مثال‌ها، روشن شد که گفتار درماني شناختي یا همان CBT در واقع زمينه‌ساز يک مشاوره خوب است به اين صورت که با اصلاح فکر مُراجع، اضطراب ناشي از توهماتِ مضِرّ و آسيب‌رسان را از او برطرف کرده سپس در فضاي آرام ايجاد شده که بيمار کاملاً زمينه پذيرش در او فعال و مهيّا شده است به ارائه راه‌کار، مي‌پردازيم؛ بر خلاف اختلالاتي مثل اضطراب که خود گفتار درماني، في نفسه روش درمان، به حساب مي‌آيد.

آخرین مثال:

مراجعي اظهار مي‌داشت که در بدو مواجهه با هر رويداد، اولين تحليلي که به ذهن او خطور مي‌کند منفي‌نگري است ولي سعي مي‌کند اين تحليل منفي را در رفتار خود بروز ندهد جهت ارائه راهکار مؤثر ابتدا بايستي ذهن او را از تشويش و نگراني در آورد براي اين منظور از CBT استفاده مي‌کنيم لذا بايد ريشه‌يابي شود که چرا فکر او اينگونه عمل مي‌کند:

شايد با شخص خاصي مرتبط بوده که هميشه رفتارهای زننده‌ از او صادر مي‌شده و او رفتار فرد مورد نظر را به عموم جامعه، تعميم داده است؛ و شايد منشأ آن يادگيري بوده است يعني از عملکرد خانواده و نزدیکان، اينگونه، بار آمده است لذا به او خاطر نشان مي‌شود که منفي‌بافي نه تنها وضعيت را بهتر نمي‌کند بلکه به خاطر تأثیر نفوث در تحقق حوادث شوم، خود، حوادث را به زندگی‌اش وارد کرده است بعد از اينکه او را با CBT آرام نموديم از فنّ «حالت انتظار» استفاده کرده و از او مي خواهيم مثلاً براي مدت دو ماه در هر روز به مدت يک ساعت مثلاً ساعت 17 تا 18 خود را در حالت انتظار قرار دهد حالت انتظار يعني در آن ساعت خاص، تمام ذهن خود را متمرکز نموده و در کمين يک رويداد به سر ببرد تا به مجرد وقوع يک رُخداد، در عوض تحليل منفي، تحليلي مثبت و کمک کننده از آن رُخداد داشته باشد طبيعي است چون در آن زمان، به کمين آن رويداد نشسته هوشِ رفتاري او کاملاً فعال است و مي‌تواند انتظار خود را از ذهن خويش، إعمال نمايد در ضمن از او خواسته مي‌شود هر روز در پايان زمان مُقرر شده به خود، نمره بدهد و سير درمان خود را با ملاحضه و مقايسه نمره‌ها کنترل نمايد.

گفتني است اين روش درمان (حالت انتظار) براي برخي ديگر از مُعضلات مثل عصبانيّت يکي از بهترين روش‌هاي درماني است.

cbt

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری