loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 445 چهارشنبه 1393/08/21 نظرات (0)

نگاه متشرقین به قرآن توسط استاد ملکی کارشناس برنامه

علت بحث نگاه متشرقین به قرآن، بیشتر تحریک مسلمانان و متدینین به قرآن می باشد که بیشتر به قرآن توجه کنند. در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین درباره قرآن بیان گردیده: یک زمانی بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز رسم الخطش و از اسلام جز اسمش چیزی باقی نخواهد ماند.

و نیز امیرالمؤمنین می­ فرمایند: یک زمانی خواهد آمد که قرآن را فقط بخاطر تبرک و تیمم استفاده می­ شود و یا فقط در ماه مبارک رمضان بخاطر ثوابش خوانده می­ شود. در صورتی که این قرآن همان قرآنیست که پیامبر اکرم(ص) می­ فرمایند: هر کس علم اولین و آخرین را می­ خواهد برود سراغ قرآن.

و این قرآن که کتاب عمل است فقط برای قرائت استفاده می­ شود در صورتی که علم حقیقی در قرآن وجود دارد و دشمنان چه بر سر این قرآن می­ آورند و مسلمانان نیز حواسشان نیست و دور می­ خورند و بفرموده حضرت امیر این مصیبت بر مردم وارد می­ شود که غیر از رسم الخطش چیزی از قرآن باقی نمی­ ماند.

حالا ببینید بیگانگان چه چیزی بیان کرده اند:

1. تعبیری است از ناپلئون بناپارت: قرآن به تنهایی عهده­ دار سعادت بشر است و امیدوارم آن زمان زیاد دور نباشد که من بتوانم تمام دانشمندان و تحصیل کرده های دنیا را با هم متحد کنم و نظام یک نواختی بر اساس اصول قرآن کریم که اصالت و حقیقت دارد و می تواند مردم را رهبری کند تشکیل دهم کجاست آن روزی که ما مجمع بزرگی از سیاستمداران و علماء دنیا تشکیل دهیم و قرآن این نسخه پرافتخار بشری را پیش رو گذاریم و از روی آن قوانین سعادت حقیقی بشری را تنظیم نمائیم.

این حرف یک مستشرق است که ما را باید به این مطلب وا دارد که به قرآن عنوان یک گنجینه بسیار با قیمت نگاه کنیم که اگر از آن استفاده نکنیم نابود می­ شویم مثل آب خوردن که انسان اگر آب نخورد جسمش نابود می­ شود ولی دیگر روحش نابود نمی شود ولی قرآن آب حیات است که اگر نخوری روحتان نابود می­ شود و از بین می­ رود قرآن غذای روح است، حالا اگر شخصی سؤال کند چطور قرآن را وارد زندگی بکنیم مگر در این روزگار وانفسا می­ شود با قرآن زندگی کرد ما می­ گوئیم بله!

زندگی بشری عموماً و زندگی خودمان خصوصاً اگر قرآن وارد زندگیمان نشود نابود می­ شویم و چه بسا زندگی هایی که دارای قهر و حسادت و دعوا و ... می باشد بخاطر این است که تحت تربیت قرآن قرار نگرفته است.

 

سؤال: در ارتباط با معنی آیه 24 سوره مبارکه زمر: أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿24﴾ پس آيا آن كس كه از چهره خود گزند عذاب را روز قيامت دفع مى‏ كند [مانند كسى است كه از عذاب ايمن است] و به ستمگران گفته مى‏ شود آنچه را كه دستاوردتان بوده است بچشيد (24)

مخاطب اول، مؤمنین است یا ظالمین و آیه 33 سوره زمر« والذی جاء بالصدق و صدق به» مخاطب اصلی این آیه، چه کسانی هستند؟

ج: در مورد آیه 24- علت اینکه ایشان به اشتباه افتاده بخاطر این است که سبک قرآن شبیه سبک محاوره­ ای می­ باشد. بعضی وقت ها یک بخش را بیان می­ کنیم و بخش دیگر را به فهم مخاطب واگذار می­ کنیم این جا دارد ظالمین را با مؤمنین مقایسه می کند پس اگر در بعضی ترجمه ها بحث مؤمنین را بیان کرده بخاطر مقایسه می باشد و نیز در آیه افمن یتقی این کلمه یتقی بعضی ها را به اشتباه می­ اندازد چون از ریشه تقوا و متقی می­ باشد ولی اینجا معنای کلمه مورد نظر می­ باشد، کسانی که ظالم هستند وقتی که آن ها را ذلیلانه بطرف جهنم می­ برند دست هایشان بسته و زنجیر به گردن حرکت به طرف چاه جهنم، حالا کسی که دستش بسته باشد با چه چیز خود را حفظ می کند با صورت یعنی اولین جایی که به زمین می­ آید صورت انسان می­ باشد که این نوع عذاب را نشان می­ دهد اینجا می­ خواهد بگوید کسانی که با صورت به جهنم می روند مساویند با کسانی که به جهنم نمی­ روند؟ یعنی مؤمنین، یعنی انسان ها چرا مراقبت نمی کنید از خودتان، و خودتان را گرفتار می­ کنید مثل کسانی قرار می­ دهید که با صورت به جهنم و آتش بیفتند.

حالا افمن یتقی یعنی که کسی که خودش را حفظ می کند با صورت از عذاب جهنم چرا با صورت چون دستش بسته است مگر با صورت می توان خود را حفظ کرد؟ نه یعنی با صورت به جهنم انداخته می شود. اینجا خداوند دارد مقایسه می کند یعنی تربیت می کند از نوع مقایسه آنان که با صورت به جهنم انداخته می شوند را با آنان که بحسابشان سریع رسیدگی می شود و به بهشت می روند و نیز در ادامه آیه خداوند می فرماید به ظالمین بگویید بچشید آنچه را خود کسب کرده اید یعنی جهنم در اثر گناهان خودتان می باشد در اثر تهمت و غیبت و ربا و زیرمیزی هایی که می گرفته اید، یعنی نوع عملتان عمل جهنمی بود حالا نتیجه عملتان را ببینید.

در مورد آیه 33- با توجه به آیه قبل آن که بیان شده: کسی ظلم بخود نموده که خداوند را کذب می دانسته و قرآن را کذب می دانسته و در جهنم قرار می گیرد. و در این آیه کسی که قرآن و خدا را صدق می دانسته جزء متقون شمرده شده است مصادق این آیه جبرئیل می باشد پیامبران می باشند شامل مؤمنین راستین نیز می باشد آنان که با خود صدق را قبول کرده و به آن دنیا می برند ولی فرد اکمل انبیاء هستند.

 

س: حضرت جوادی آملی در تفسیرشان بیان نموده­ اند: که گناهی نیست که به شرک برنگردد پس اگر تمام گناهان به شرک بر می گردد پس آنجایی که قرآن می­ فرماید: خداوند همه گناهان را می­ بخشد غیر از شرک و اگر آن هم توبه کنند خداوند آن را هم می­ بخشد- تفسیر استاد این است که انسان گناهی می کند که عالماً و عامداً هست چون عالماً و عامداً دارد گناه می کند خودش را در مقابل خداوند قرار می دهد پس این شرک است و نیز تمامی گناهانی که انسان انجام می دهد شرک محسوب می شود پس چه گناهی است که اگر انسان انجام دهد شرک محسوب نمی شود؟

ج: اشتباهی که اینجا پیش آمده این است که ما دو نوع شرک داریم:

شرک در اعتقاد یعنی شرک در الوهیت یعنی برای خداوند شریک قائل شدن از حیث اعتقاد یعنی معتقد باشیم که غیر از خدای واحد یک خدای دیگر نیز وجود دارد مثل مسیحی ها که سه خدا را قائل هستند این شرک در اعتقاد می باشد یا افرادی که قبل از بعثت رسول اکرم (ص) مشرک بودند یعنی هم الله را قبول داشتند هم ارباب را یعنی برای بت ها ربوبیت قائل بودند می گفتند خداوند کار را تقسیم کرده می گفتند خداوند خودش خلق کرده و تدبیر امور را این بت ها انجام می دهند این شرک در الوهیت یا شرک در اعتقاد است بله خداوند این شرک را طبق آیه 48 سوره نساء کسانی که شرک در اعتقاد داشته باشند و برای خدا شریک قائل باشند معتقد به دو خدا باشند و از دنیا بروند خدا این ها را نمی بخشد و نمی­ آمرزد ولی غیر از این ها را می­ بخشد از امیرالمؤمنین روایت است در مورد این آیه که می فرماید: هیچ آیه ای نزد من از این آیه امید بخش­تر نیست. اشتباهی که این پیش آمده این است که از حضرت آیت ا... جوادی املی نقل کرده اند که گناهی به شرک بر می گردد این شرک در عمل است در روایت داریم که مؤمن در روز چند بار کافر می شود نه کفر اعتقادی، کفر عملی یعنی عملی که انجام می دهد متوجه نیست که انکار است. ممکن است عمل انکار کننده خداوند باشد ولی اگر از شخص سؤال کنید می گوید خدا را قبول دارم و خدای واحد را نیز قبول دارم می گوئیم چرا نماز نمی خوانید می گوید با خدا یک جور کنار می­ آییم.

نمی توان گفت این کافر است و مرتد است، مرتد و از دین برگشته کسی است که بگوید من اعتقاد به خدای واحد ندارم یا بگوید من اعتقاد دارم چند تا خدا وجود دارد یعنی این که علامه می فرمایند هر گناه به شرک بر می گردد یعنی در مقابل عمل قرار می گیرد یعنی اگر آن عمل را مورد بررسی قرار دهیم معلوم می شود این شخص خیلی ایمانش قوی نیست مثل حسادت، می گویند حسود کسی است که خدا را به ربوبیت قبول ندارد و چون خدا به آن بیشتر پول داده و به این کمتر داده دارد بخدا اعتراض می کند ولی اگر بگویند تو داری به خدا اعتراض می کنی؟ می گوید نه، من با خدا کاری ندارم من می گویم این نباید زیاد پول داشته باشد و حالا شما با توجه به آیه فوق به آیه 106 سوره یوسف نیز توجه داشته باشید که می فرماید: اکثر کسانی که ایمان می آورند مشرکند یعنی چه؟ چطور مؤمن اند و مشرکند؟ این نتیجه شرک خفی یعنی ریا، شرک خفی هم درجه دارد گفتند آن آخرین درجه شرک خفی آنقدر مخفی است و دیده نمی شود که می گویند: اگر در شب تاریک روی سنگ سیاه یک مورچه سیاه حرکت بکند چه کسی این را می فهمد؟ اینقدر ظریف است، لذا باید تلاش کرد که اعتقاد خود را و نیت خود را انسان خالص قرار بدهد پس خداوند آن شرکی را فرمود نمی آمرزم شرک در اعتقاد است نه شرک در عمل.

جمع بندی: آن شرک که علامه می فرمایند مربوط می شود به شرک خفی و شرک در عمل و آنچه در آیه به آن اشاره می شود شرک در اعتقاد می باشد.

 

س: ما بعنوان مسلمان قائل به عصمت پیامبر (ص) هستیم پس چرا در مصحف قرآن آمده: ای پیامبر، ما گناهان گذشته و آینده ترا بخشیدیم.

ج: ذنب در آیه سوره فتح بمعنای لغوی آن مورد نظر می باشد به معنای دنباله؛ پیامبر اکرم وقتی در مکه بودند تمام بزرگترها را و کوچکترها و زن ها و مردها، زندگی خودشان را می کردند وقتی پیامبر مبعوث شد و بیان کرد باید موحد باشید خیلی ها طرفداری کردند از پیامبر اسلام لذا بعضی از زن ها از شوهرانشان و بعضی از مردها از زنانشان جدا شدند بچه هاشان با آنان مخالف شدند و این ها پشت سر پیامبر حرف می زدند و می گفتند این آمد اجتماع ما را تبدیل به افتراق کرد و آمده و سنت و روش آباء و اجداد ما را از بین برد این ها را بعنوان حرف های گناه آلود پشت سر پیامبر بیان می کردند که پیامبر اشتباه کرده این حرف هایی بود که دنبال پیامبر بود ذنبش بود  عقب پیامبر بود وقتی پیامبر از مکه به مدینه هجرت کردند این حرف و حدیث ها همچنان دنبال پیامبر بود و اگر فتح مکه اتفاق نمی افتاد دوباره همین حرف ها دنبال پیامبر بود وقتی فتح مکه صورت گرفت تمام این حرف و حدیث ها تمام شد بلکه تعریف و تمجید می کردند در این جا می فرماید که: وقتی آن فتح مبین را برای شما قرار دادیم خداوند بوسیله این فتح، آن حرف هایی که دنبال سرشما بود که از قبل می زدند و در آینده هم می زدند اگر این فتح اتفاق نمی افتاد هم این ها را خداوند شست با فتحش و خداوند نعمتش را بر تو تمام کرد تا بتوانی حرف خدا را و حرف وحی را برسانی و هم تو و هم مردم در صراط مستقیم قرار بگیرید.

و در آیه بعد بعنوان قرینه می فرماید: و این فتحش قرار داد تا نصر عزیزی خداوند نصیب شما بکند و نیز ذنب به دو معنا می باشد دنباله و گناه و چون گناه دنباله انسان است به آن ذنب می گویند و ذنب در لغت بمعنای دم است.

 

س: آثار و عواقب حسادت که در قرآن آمده بیان کنید.

ج: در چند جای قرآن در مورد حسادت بحث شده که مهمترین آن سوره فلق می باشد شما در جاده ها دیده اید که بعضی وقت ها تابلویی که عکس یک اسکلت کشیده شده نوشته اند خطر در هزار متری یک مقداری جلوتر، خطر در پانصد متری جلوتر، خطر در صد متری هر عاقلی وقتی این تابلو را می بینید پایش را از روی گاز بر می دارد و روی ترمز می گذارد و آرام آرام حرکت می کند و خیلی هم دقت می کند که آن خطر چی هست که این قدر تابلو گذاشته شده؟ وقتی می رود جلو می بینید که یک پرتگاهی در آنجاست.

این جا هم خداوند یک تابلو قرار داده در جاهای متعدد دارد انسان ها را می ترساند از یک خطر بسیار بزرگی که این، هم در سوره ناس هست، هم در سوره فلق. در نقل ها هست که همسایه ای می دید همسایه­ اش هر روز وضعش بهتر می شود هر تلاشی کرد که وضع خودش بهتر از اون بشود نتوانست تا یک روز به نوکرش گفت: من یک خواهش از تو دارم این هم کیسه پول؛ اول این که ایم راز، پیش خودت باشد این هم پول در عوضش کاری که من می گویم انجام بده، گفت چشم، من اگر در توانم باشد انجام می دهم گفت: مرا ببر بالای پشت بام همسایه و سر ببر نوکر گفت: چرا؟ ارباب گفت: من چشم دیدن این همسایه را ندارم من را آنجا سر ببر تا فردا او را به جرم قتل من قصاص کنند و سرش را ببرند که من راحت بشوم- و یا داستان هابیل و قابیل، ابتدای این فتنه با حسادت شروع می شود وقتی هر دو قرار شد قربانی ببرند در محضر الهی، قربانی هابیل پذیرفته شد ولی قربانی قابیل پذیرفته نمی شود آتش حسد قابیل را به حدی آتش می زند که آرامشش در این است که برادر را به قتل برساند، و نیز در آیه آمده که حسد کاری کرد که قتل برادر را برایش زیبا کرد و شیطان این عمل را نزد انسان زیبا جلوه می کند و نیز خود شیطان دلیل رانده شدنش از درگاه خداوند حسادت بیان شده، و گفت من از آتشم چرا بر او که از خاک است سجده کنم؟ و نیز خداوند در قرآن یک علاج حسادت را بیان نموده که در تورات و انجیل نیز نیامده می فرماید: اگر می خواهی آتش حسادت را در دلت بخوابانی فکر کن تویی که داری حسادت می کنی داری به خداوندی خدا ایراد می گیری دارد می­ گوید: خدایا تو مدبر خوبی نیستی به این مطلب توجه کن  که داری چکار می کنی تو داری با خدا مبارزه می کنی. تو داری با خدا مخالفت می کنی.

نیز اگر بیان می شود الحسود لا یسود. حسود هرگز نمی آساید و آرامش ندارد چون دارد با خداوند مخالفت می کند و نیز در نهج البلاغه آمده: آنکه جسمش آرام است بخاطر آنست که حسود نیست و یک مطلب دیگر که حسادت در دل بودن گناه نیست ولی اگر آن را عملی کند گناه است البته اگر بتواند حسادت را از دل ریشه کن کند کار بزرگی کرده است.

 

س: بر اساس آیه 208 سوره بقره فرق بین تبعیت از شیطان و اطاعت از شیطان  را  بیان  می­ کند.

ج: در بحث اطاعت، لازم نیست که مطیع از همه اعمال و رفتار مطاع (آنکس که امر کرده) تبعیت بکند فقط در آنجا اموری که شخص امر کرده اطاعت بکند مطیع است. پس در مسئله اطاعت، مسئله امر و مسئله حکم خوابیده، اما در مسئله تبعیت، مسئله پیروی کردن از همه اعمال و رفتارش خوابیده، در مسئله اطاعت ممکن است با رغبت باشد می تواند کُرهاً باشد یعنی رئیس شما به شما امر می کند، شما قلبت خیلی راضی نیست، اما باید سازمانی عملی بکنی و اطاعت بکنی اما بحث تبعیت یعنی دنباله روی یعنی پاجای پای اون بگذاریم، یعنی حرکات و سکنات و نوع خنده را مثل آن بکنی ولی در اطاعت این طور نیست ملتزم به امر و حکم می باشد یعنی حتماً باید یک امر بکند تا انسان او را انجام دهد پس مسئله تبعیت مهمتر از مسئله اطاعت است، در آیه فوق به این معناست که یعنی شیطان کاری کرد که او مریدش شده و دنبال سر شیطان دویده البته شیطان یکسری جذبه هایی به شما نشان می دهد که شما دنبال سرش بدوی و می گویند شیخ انصاری شیطان را در خواب دید که طنابی ضخیم در دست دارد و گفت این چیست؟ گفت این برای آنست که ترا دنبال خود بکشم. شیخ گفت: پس این همه مردم چی؟ شیطان گفت: آنها خود به دنبال من می آیند و نیازی به طناب ندارند. و در اصل آنها مسخ شیطان می شوند.

وقتی صحبت موسیقی می شود شیطان این موسیقی را برای آنان مزین می کند و وقتی صحبت نگاه به نامحرم می شود شیطان انسان را تحریک می کند، شیطان می گوید :نگاه کن، می گوید: چشم، می گوید: موسیقی، می گوید: چشم، دروغ بگو، می گوید: چشم، ربا بخور، می گوید: چشم این کسی است که پایش را جای پای شیطان می گذارد و از شیطان تبعیت می کند و وقتی انسان سرش به سنگ لحد می خورد تازه می فهمد زن و فرزند و مال و ... همه را شیطان برایش مزین کرده بود و آنقدر جلوه ندارد که شیطان آن را تزئین نموده است.

 

س: چرا در قرآن در آیه 72 سوره احزاب، انسان را ستمگر و نادان معرفی می کند؟

ج: در جواب این آیه ما امانت را عرضه داشتیم به آسمان و زمین. آن ها خودداری کردند از این که این امانت را حمل کنند. این بار امانت چیست؟ یعنی انسان استعدادهای نهفته خودش را به فعلیت برساند یعنی خلیفۀ اللهی یعنی انسان کامل شدن. کوه نمی تواند انسان کامل بشود پس این چیست که می گوید کوه نپذیرفت؟ این زبان قال نیست که خداوند گفته باشد به دریا گفتم: انسان کامل بشود، یا به کوه تو، به آسمان تو، به زمین تو، فقط انسان می تواند انسان کامل بشود اما چه کنم که انسان ها غالباً به خودشان ظلم می کنند یعنی استعدادهای نهفته دردرون خودشان را به کمال نمی رسانند در حالی که می توانند به کمال برسانند.

ترا به کنگره عرش می زنند سفیر       ندانمت که در این دامگاه چه افتاده است

یعنی انسان نسبت به توانمندی های خودش جاهل است و ظلم می کند به آن استعدادهایش، که به فعلیت نمی رساند.

محمد حسن رضایی

 


نظر حقیر:

السلام علیکم!

قُل إن کُنتم تُحبون الله فاتبعونی یُحببکمُ الله؛ بحث تفاوت اطاعت و بیتعیّت خیلی به دلم نشست.

دستتون درد نکنه ولی قواعد نگارشی را رعایت نکرده بودید ها.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری