loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 1521 پنجشنبه 1395/06/18 نظرات (0)

یک شب که نامزدم به خانه مان آمده بود رفتار زشتی با خواهرم کرد

وقتي به خواستگاري ام آمد يک دل نه صد دل عاشقش شدم. مسعود خيلي خوش تيپ بود يک لحظه با خودم فکر کردم اگر دوستانم مرا با او ببينند همه مرا تحسين مي کنند.

مسعود اهل تهران بود و خود را پيمانکار ساختمان معرفي کرد. پدر و مادرم راضي به ازدواج نبودند مي گفتند حداقل بايد طبق آداب و رسوم خودمان درباره خواستگارت تحقيق کنيم اما من که شيفته تيپ او شده بودم مخالفت کردم و گفتم حداقل ما را به هم محرم کنيد بعد هر کاري مي خواهيد انجام بدهيد.

خانواده ام وقتي اصرار مرا ديدند به ناچار خواسته ام را پذيرفتند من هم براي آن که نزد دوستانم احساس غرور بکنم مهريه ام را ۱۳۷۲ سکه (تاريخ تولدم) تعيين کردم. اما هنوز چند روز از اين ماجرا نگذشته بود که يک شب مسعود در حالي که قمه اي در دست داشت وارد منزل ما شد و با تهديد به مرگ اعضاي خانواده ام گفت: من مي خواهم همسرم را به تهران ببرم ما که از اين وضعيت شوکه شده بوديم با پليس طرقبه و شانديز تماس گرفتيم و آن ها مسعود را به کلانتري بردند.

تازه فهميده بودم چه اشتباهي کرده ام در آن جا متوجه شدم که مسعود يک فرد بيکار است و براي آن که بتواند پولي از پدر و مادرم بگيرد اين نقشه را طرح کرده بود.

نمي توانستم به چشمان پدرم نگاه کنم چون همه چيز با اصرار من اتفاق افتاد اما پدرم که نمي خواست بيشتر از اين زجر بکشم، رضايت داد مسعود به زندان نرود تا تکليف من روشن شود ولي همان شب دوباره مسعود با حالتي خشن وارد منزل ما شد و پس از آن که خواهرم را کتک زد گفت: شما ۵۰ هزار تومان بدهيد تا من به تهران بازگردم!

واقعاً درمانده شده بوديم مأموران که احتمال مي دادند او دوباره بازمي گردد به طور غيرمحسوس منزل ما را زير نظر گرفته بودند و همين که جيغ و فرياد از داخل منزل ما بلند شد آن ها دوباره مسعود را دستگير کردند.

حالا من مانده ام که چگونه بايد مکافات ناداني خودم را بدهم. همه اهل محل در همين چند روز فهميدند که من ازدواج کرده ام و الان به من به عنوان دختري مطلقه نگاه مي کنند. حالا من مانده ام و يک عمر حسرت خوردن به خاطر يک اشتباه بزرگ و اين که به حرف پدر و مادرم گوش ندادم.

  • صبح خراسان
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری